
جایگاه درس علوم اجتماعی در نظام مدرسهای چیست و چه میزان به آن اهمیت داده میشود؟ اهداف و وظایف درس تعلیمات اجتماعی در نظام آموزشی کدام است؟ برای تحقق این اهداف چه باید کرد؟ چگونه معلمان، مولفان و برنامهریزان باید درس علوم اجتماعی را ارائه کنند که اشتییاق دانشآموزان را برانگیزند و مهمتر اینکه آنها را به عنوان شهروند برای زندگی آینده آماده کنند؟ این مجموعه سئوالات را در گفتوگو با دکتر نعمت الله فاضلی جامعه شناس و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در میان گذاشتهایم که متن آن را ادامه از نظرتان میگذرد.
• قبل از هر چیزی بفرمائید جایگاه و نقش مدرسه در جامعه و نظام آموزشی کجاست و چه کارکردهایی را ایفا میکند؟
بله. من سعی می کنم در ابتدا ضمن تشریح پرسش شما، رویکرد کلی خودم به امر آموزش و شیوه تدریس را توضیح دهم. تلاش من این خواهد بود که بین دو رویکرد در این زمینه تمایز ایجاد کنم. یکی «رویکرد فن سالار و جزء نگر» و دیگری «رویکرد فرهنگ محور و کل نگر». من مدافع رویکرد فرهنگ محور هستم. ابتدا باید به اهمیت نقش و جایگاه مدرسه در زندگی فردی و اجتماعی امروز توجه کنیم. امروزه همه کم و بیش مدرسه را تجربه می کنند و این موضوع تحول عظیمی در زندگی ما ایجاد کرده است. اما بندرت سهم و جایگاه مدرسه تحلیل شده است.
همه انسانهای امروزی به نوعی با مدرسه زندگی میکنند. ما از همان سالهای آغازین کودکی با رفتن به مهدکودک و پیش دبستانی و از طریق برنامه های رسانهها به ویژه تلویزیون با «ایده مدرسه» آشنا میشویم. در واقع، زندگی ما با مدرسه پیش از دوران مدرسه آغاز میشود. مادران معمولا تلاش میکنند مانند آموزگاران قبل از 7 سالگی خواندن و نوشتن، حساب و اعداد را به کودکان خود بیاموزند. در هر خانهای اگر بیش از یک کودک باشد، ما از طریق خواهران و برادرانمان نیز با مدرسه آشنا میشویم. از همین لحظات است که «ایده مدرسه» از ابتدای تولد برای بچهها ظاهر میشود. امروزه «بچه مدرسهای»، عبارتی آشنا برای خانواده هاست. بچه مدرسهای ها، مدرسه را به داخل خانه میآورند و کودکان از همان درون منزل، مدرسه را از نزدیک تجربه میکنند. از این رو همه ما از همان ابتدای کودکی مان با مدرسه آشنا میشویم؛ درست به همان طریقی که «خانهی پدری» برای ما معنا میشود.
علاوه بر این مدرسه به مثابه مولفه ساختاری در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه امروزی تنیده شده است. مدرسه امروزه دیگر تنها نهاد آموزشی نیست، بلکه پدیدهای است که با کلیت زندگی ما در آمیخته است. اگر از این زاویه به مدرسه نگاه کنیم، آنگاه به اهمیت اجرای سازندهی چیزی که ما به آن مدرسه میگوییم آشکار میشود. مدرسه از مولفههای مختلفی تشکیل و ترکیب شده است: معماری و ساختمان، مدیران و معلمان، دانشآموزان، تجهیزات و امکانات، سازمان مدرسه، بخشنامهها و آیین نامهها، روشهای تعلیم و تربیت، آیین و رسوم مدرسه، اولیا ، اشیای گوناگون مدرسه مانند تخته سیاه، میز، نیمکتها، انواع فناوریها، شبکه اینترنت، رایانهها، دوربینها، اتومبیلها و انواع هنرها از هنرهای بکار رفته در طراحی و معماری فضای کالبدی مدارس تا هنرهایی که در مدرسه تولید میشود یا آموزش دادهمیشوند و در نهایت متن و کتابهای درسی. اینها سیاهه ای از مدرسهاند، ما اگر بخواهیم مدرسه نقش سازنده در تعیین سرنوشت فردی و جمعی ما ایفا کند باید بتوانیم تکتک اجزا و مولفههای مذکور را به گونهای بکار ببریم که این اجزا بتوانند ساختار مدرسه را به نحو فعال، تاثیر گذار و مولد در خدمت زندگی انسانهای قرن بیستم درآورند. ما باید تمام مولفههای مدرسه را بعنوان مدرسه تعریف کنیم. هر جز مدرسه تمام مدرسه است. به این معنا که معماری مدرسه با هدفها، کار کردها و انتظارات آشکار و پنهان ما از آموزش مدرسهای تناسب داشته باشد. اگر کالبد معماری مدرسه به شیوهای ترغیب کننده ی یادگیری و یاددهی نباشد، ما هر قدر هم بر کیفیت متنهای آموزش و درسی تاکید کنیم و یا آن را تغییر دهیم و یا کلیت برنامه درسی را متحول سازیم، باز همچنان جایی از کار میلنگد. در و دیوار مدرسه درست مانند کتابها در یادگیری یاددهی دانشآموزان تاثیر گذارند.
ما اگر نتوانیم بین مجموع مؤلفههایی که بیان کردم نوعی رابطهی عملکردی یا کارکردی مناسب برقرار کنیم، نظام مدرسهای از هم گسیخته خواهد شد. از اینرو مسئله روابط بین میان اجزای مدرسه بیش از خود اجزا اهمیت دارد؛ مانند رابطه بین معماری و کالبد فیزیکی مدرسه با متنهای درسی، رابطه بین آیینها و رسوم مدرسهای: آیینهای رسمی یا غیر رسمی- با برنامهی درسی یا رابطه بین والدین و سازمان و مدرسه و به همین ترتیب روابط دیگری که بین مجموع اجزا وجود دارد. برای کار آمد ساختن آموزش مدرسهای نمیتوان تنها با تکیه بر برخی از اجزا، کلیت نظام مدرسهای را اصلاح کرد. ما معمولا عادت کردهایم اجزای دم دستتر و قابل تغییرتر را مداوم کنترل و دستکاری کنیم. برای مثال کتابهای درسی به عنوان یک مؤلفه قابل کنترل، تغییر و دستکاری به سادگی هراز چندگاهی بازنویسی میشوند، اما ما از این نکته غفلت میورزیم که «معماری مدرسه» نیز متن فرهنگی است که انباشته از نشانگان و رمزگان گوناگون است. دانشآموزان همان طور که کتابهای فارسی وتعلیمات مدنی را رمزگشایی و تعبیر و تفسیر میکنند، به همان ترتیب از شکل و معماری مدرسه تعبیرها و برداشتهای خود را میآفرینند. یا مسئله مهم روابط بین اجزا مدرسه که به آن اشاره کردیم «متن فرهنگی» دیگری است که دانشآموزان در درون این متن زندگی میکنند. «تجربههای زیسته» دانشآموزان از درون این متن فرهنگی و روابط بین اجزا مدرسه شکل میگیرد. به همین دلیل تجربهی گرم روابط بین اجزا شاید بیش از هر چیزی دیگری در شکل دادن به شخصیت دانشآموزان تاثیر میگذارد.
با توجه به نکاتی که توضیح دادم باید در زمینه آموزش مدرسهای به یک «نگرش کل نگر» یا چیزی که من آن را «رویکرد فرهنگی» میگویم، برسیم. رویکرد کل نگر یا فرهنگی عبارت است از فهم پدیدههای انسانی و اجتماعی با توجه به نقش و جایگاهی که آن پدیدهها در بستر کلی که در آن قرار گرفتهاند دارد. ما نمیتوانیم هیچ پدیده انسانی را به صورت امری مستقل، منتزع و مجزا فهم کنیم. آموزش در مدرسه اعم از آموزش درس ریاضی، انشا، ادبیات فارسی یا تعلیمات اجتماعی، نمیتواند بصورت مجزا و مستقل ازکل نظام مدرسهای فهم شود.
با توجه به نکاتی که تا اینجا به عنوان مقدمه مطرح شد باید از منظر فرهنگی یا کل نگر به مقولهی آموزش، یادگیری و یادهی نگاه کنیم. این که چگونه درس تعلیمات اجتماعی را یاد دهیم یا یاد بگیریم، بستگی دارد به درکی که ما از آموزش این درس یا آموزش به طور کلی داریم. اگر ما رویکرد فنی یا فن سالارانه به آموزش داشته باشیم و بر این باور باشیم که با اصلاح یا تغییر «فنون تدریس» یا حتی اصلاح تدوین و تالیف کتابهای درسی، میتوانیم امر آموزش را اصلاح کنیم، در آن صورت تحلیل و تفسیر ما از آموزش یک درس، برای مثال درس تعلیمات اجتماعی، کاملا متفاوت از هنگامی خواهد بود که ما رویکرد فرهنگی به آموزش داریم. من گمان میکنم مهمترین رویکرد غالب در نظام مدرسهای در ایران در تمام دروان گذشته قبل از انقلاب اسلامی و بعد از آن، رویکرد فن سالارانه بوده است. نظام آموزش و پرورش و مدیریت آن با توجه به اختیاراتی که در زمینه تهیه و تدوین کتابهای درسی داشته است و با توجه به اینکه تغییر یک جز بسیار آسانتر، کم هزینهتر و سریعتر از ایجاد تغییر یک پارچه در کلیت اجزای نظام آموزشی است، همواره گرایشی آشکار و پنهان به مدیریت متن درسی داشته است. یعنی به جای مدیریت همهی متن های آشکار و پنهان در نظام آموزشی، تنها متن درسی عموما در دستور کار برنامههای اصلاح و تغییر آموزش مدرسهای بوده است.
منظور من در اینجا این نیست که اجزا دیگر مدرسه تغییر نکرده است. مسلما در طی قرن گذشته، تمام اجزاء مدرسه در طول زمان به تدریح تغییر کرده است و این تغییرات تا حدودی محصول برنامههای مدیریت آموزش و پرورش بوده است، اما آن تغییرات نیز در چارچوب نگاه فن سالارانه هر کدام به صورت مستقل و مجزا انجام شدهاند. رویکرد کلنگر و فرهنگ محور بر این باور است که ما باید بتوانیم اجزا گوناگون مدرسه را به مثابه یک کل موضوع بحث و برنامههای خود قرار دهیم. هر جز مدرسه به مثابه تمام مدرسه است. هر تصمیم آگاهانه یا ناخودآگاهانه که در نظام مدرسهای اتخاذ میشود باید بتواند هر جز را به مثابه یک کل در نظر گیرد. تنها از این طریق است که میتوان به تدریج مدرسه را کار آمدتر ساخت.
• اکنون اجازه دهید وارد بحث اصلی مورد نظر ما یعنی بررسی درس تعلیمات اجتماعی شویم. درس تعلیمات اجتماعی چه اهداف و وظایف آشکار و پنهانی را در نظام آموزش مدرسهای دنبال میکند؟
درس تعلیمات اجتماعی همان طور که از عنوان آن پیدا است به زندگی روزمره جمعی و فردی ما میپردازد. ما از طریق درس تعلیمات اجتماعی تلاش میکنیم تا راه های زیستن در جامعهی امروز را به فرزندان خود آموزش دهیم، اینکه زندگی اجتماعی چیست؟نهادها و سازمانهای اجتماعی کدامند؟ جایگاه فرد در جامعه چگونه است؟ او چه نقش هایی در زندگی اجتماعی دارد؟ چه انتظارات از او میرود و متقابلا نظام آموزشی چه حقوق، امتیازات و امکاناتی در اختیار فرد میگذارد؟ درس تعلیمات اجتماعی به منظور کمک به شکل دادن به «تخیل اجتماعی» دانشآموزان ارائه میشود. تخیل اجتماعی دانشآموزان عبارت است از ذهنیت و قابلیتهای ذهنی که دانشآموزان از نظر شناختی، عاطفی و رفتاری به دست میآورند تا به کمک آن بتوانند تصویری از خود و جامعهای که در آن زندگی میکنند، بیافرینند. درس تعلیمات اجتماعی، درس یادگیریهای اجتماعی دانشآموزان است، یعنی مجموعهای از مهارتها و قابلیت های گوناگونی که دانشآموزان باید برای زندگی جامعه امروز بدست آورند تا بتوانند بعنوان یک فرد زندگی موفق، سالم و سعادتمندی داشته باشند، در عین حال بتوانند به سلامتی و سعادت دیگران و جامعه نیز کمک کنند. ما از طریق درس تعلیمات اجتماعی تلاش میکنیم تا تخیل اجتماعی دانشآموزان را در زمینه جامعه خود و در عین حال جامعه جهانی شکل دهیم؛ به ویژه که در دنیای امروز به کمک رسانهها و فرایندهای جهانی شدن دیگر هر شهروند نه تنها در جامعه خود بلکه در کلیت جهان زندگی میکند. از این رو ما از طریق درس تعلیمات اجتماعی باید بتوانیم تخیل دانشآموزان را به گونهای پرورش دهیم که بتوانند رابطه جامعه خود با را با جهان درک کنند، موقعیت خود را در جامعه جهانی بشناسند، و در عین حال دانشآموزان باید تخیل اجتماعی را بدست آورندکه بتوانند به کمک آن کم و بیش الگوها و قواعد پیش بینی پذیر رفتار اجتماعی و زندگی را در جامعه بیاموزند.
دانشآموزان به هر حال از راه های گوناگون مانند رسانهها، معاشرت مناسباتهای اجتماعی، تجربههای گوناگون اجتماعی و از جمله کتابهای درسی و درس تعلیمات اجتماعی میآموزند که چگونه جامعه را تحلیل کنند.
تجربیات مدون تدریس علوم اجتماعی
تجربیات مدون تدریس علوم اجتماعی
نظرات شما عزیزان: